۱۳۹۸ شهریور ۷, پنجشنبه

قتل همسر، پسر و دختر» توسط پدر خانواده/ دیه‌ام را می‌بخشم، اعدامم کنید

به گزارش خبرنگار ایلنا، در ۲۳ مهر ماه سال ۹۲ در حادثه‌ای هولناک مردی اعضای خانواده‌اش را در منزل به قتل می‌رساند. این مرد حدود ۶ سال پیش با ماموران پلیس تماس گرفته و با صدایی لرزان می‌گوید: «هنگامی به منزل مراجعه کردم با جسد همسر و دو فرزندم مواجه شدم.». بلافاصله پس از تماس این فرد، ماموران در محل جنایت واقع در سه راه آذری حضور
پیدا کرده و با اجساد “زهرا ۴۶ ساله (مادر خانواده)”، “پریسا ۲۵ ساله (دختر دانشجوی خانواده)” و “محمدرضا ۱۵ ساله (پسر خانواده)” رو به رو شدند.

پلیس پس از بررسی محل حادثه و اظهارات پدر خانواده به‌ نام “حمیدرضا ۴۷ ساله” او را تحت بازجویی قرار می‌دهد.این مرد در بازجویی به کارآگاهان می‌گوید: «کارگر یک شرکت صنعتی هستم و چون شب کار بودم، هنگام عصر در حالی که همسر و فرزندانم در منزل بودند، از خانه خارج شده و اطلاعی در خصوص قتل آنها ندارم.»

کارآگاهان با مراجعه به محل کار این مرد به تحقیق از همکاران وی پرداخته و متوجه می‌شوند، در ساعتی از عصر این مرد از محل کار با همسرش تماس گرفته و اظهار کرده بوده که همسر و فرزندانش در خانه پاسخگوی تلفن او نیستند. در ادامه تحقیقات پلیس پس از بررسی بیشتر متوجه می‌شود که حمید‌رضا علاقه بسیار شدیدی به مطالعه کتاب‌ها و مجله‌های پلیسی و جنایی دارد.

کارآگاهان سپس با مراجعه به محل سکونت پدربزرگ پریسا و محمد رضا به تحقیق از پدربزرگ مادری پریسا پرداخته و متوجه می‌شوند که در  روز حادثه، پریسا بعد از تهیه کتاب‌های آموزشی برای نگهداری از آنها به منزل پدربزرگش رفته بود. پدربزرگ پریسا در این باره به پلیس می‌گوید: «یک ربع بعد تلفن همراهش زنگ خورد و پس از اتمام مکالمه، پریسا گفت؛ پدرم بود. او از من خواسته برای پیدا کردن وسیله‌ای به منزل بروم و بعد سریعا منزل ما را به مقصد خانه پدری ترک کرد.».

در حالی که حمیدرضا (پدر خانواده) با اظهار بی‌اطلاعی از ماجرای قتل، هرگونه ارتکاب جنایت را منکر می‌شد، اما کارآگاهان در بازجویی‌های متعدد متوجه تناقض در حرف‌های حمیدرضا شده و به تحقیقات بیشتر در این خصوص ادامه دادند تا اینکه سرانجام حمیدرضا به ارتکاب جنایت و قتل اعضای خانواده خود اعتراف می‌کند.

وی درباره علت این جنایت خانوادگی به پلیس می‌گوید: «با همسرم اختلافات بسیاری داشتم و بارها او را کتک می‌زدم، اما هر بار با خرید هدیه‌ای با او آشتی کرده و از او دلجویی می‌کردم.»

این مجرم در خصوص روز جنایت نیز به کارآگاهان اینطور می‌گوید: «روز حادثه با همسرم در حال مشاجره بودیم که ناگهان صندلی که همسرم بر روی آن نشسته بود را هل دادم و او به زمین خورد و سرش به پایه دوچرخه ورزشی که در گوشه اتاق بود اصابت کرد و شکست به محض دیدن این صحنه در حالی که همسرم از من کمک می‌خواست به اتاق دیگری رفته و چوب دستی را که از آن برای صاف کردن پرده‌ها استفاده می‌کردیم آوردم و چندین ضربه پیاپی به سر همسرم زدم تا اینکه او جان داد و فوت کرد.»

وی ادامه می‌دهد: «زمان بازگشت پسرم از مدرسه نزدیک بود، از همین‌رو فورا خون‌های ریخته شده روی زمین را پاک کردم، زمانی که پسرم ساعت ۱۴ به خانه آمد، از من درباره مادرش سوال کردم که به او گفتم مادرت خسته بود و درحال استراحت است. پسرم برای اینکه مادرش را بیدار کند تا به او غذا بدهد بر بالای سر مادر رفت که با جسد خونین او مواجه شد، من نیز با همان چوبدستی از پشت سر، چندین ضربه به سر او وارد کردم و او نیز روی زمین افتاد. دیگر کنترل خود را از دست داده بودم و جسد محمدرضا را کنار مادرش گذاشتم.

حمیدرضا می‌گوید: می‌دانستم دخترم پریسا به خانه پدربزرگش می‌رود با او تماس گرفته و به بهانه‌ای از او خواستم تا به منزل بیاید. زمانی که او به منزل بازگشت از او خواستم تا به بهانه جابه‌جا کردن وسایل و کمک به من، بدون آنکه داخل خانه برود، به پشت بام بیاید. زمانی که پریسا به پشت بام آمد، در حالی که با او صحبت می‌کردم  یک بند رشته‌ای را که از قبل آماده کردم بودم، به دور گردنش انداخته و او را خفه کردم و برای اطمینان از مرگ او، سرش را داخل ظرف آبی که در زیر کولر قرار داشت فرو کردم. بعد از خفه کردن پریسا، او را به داخل اتاق خواب خودش بردم.

پس از اعتراف این مرد به جنایتی که در خصوص همسر و فرزندانش مرتکب شده بود، او در شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی دکتر محسن زالی و با حضور یک مستشار تحت محاکمه قرار می‌گیرد. متهم در دفاع از خودش ادعا می‌کند، زنش را به خاطر سوء ظن‌هایی که به او داشته به قتل رسانده است، اما ادعاهایش رد شد و با درخواست قصاص اولیای دم، این متهم به قصاص نفس و تحمل ۱۰ سال زندان به دلیل قتل فرزندانش محکوم می‌شود.

پس از گذشت هفت سال از بازداشت این مرد، حمیدرضا از دادگاه تقاضا می‌کند تا با توجه به ماده ۴۲۹ قانون مجازات اسلامی موضوع بلاتکلیفی او مشخص شود، از همین‌رو پرونده‌ حمیدرضا روز گذشته در دادگاه مورد بررسی قرار گرفت. اولیای دم در اظهارات خود اعلام کردند، توانایی پرداخت پول تفاضل دیه را ندارند تا حکم اجرا شود. همچنین آنها بار دیگر خواستار قصاص متهم شدند.

مجرم آنگاه پای میز محاکمه ایستاد و گفت: من باید قصاص شوم، اگر اولیای دم پول دیه ندارند بدهند، من حاضر هستم از این دیه گذشت کنم، چرا که مستحق اعدام هستم. اما فقط قلبا بگویند که مرا بخشیده‌اند و حلالم کرده‌اند.

وی ادامه داد: من هفت سال با عذاب وجدان زندگی کردم و دیگر تحمل این وضعیت را ندارم، من تفاضل دیه خودم را به اولیای دم می‌بخشم تا هر چه زودتر اعدام شوم، شاید این‌طوری اولیای دم مرا ببخشند وحلالم کنند.

در پایان محاکمه قضات وارد شور شد و بزودی درباره سرنوشت این مرد حکم صادر خواهند کرد.

مرگ دختر ۶ ساله بر اثر شکنجه‌های دلخراش مرد سنگدل/ برای ساکت کردنش او را با سیم و سیگار داغ می‌کردم!

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ماجرای مرگ دردناک «حدیثه» یازدهم دی سال گذشته زمانی قلب‌ها را تکان داد که زنگ تلفن قاضی ویژه قتل عمد مشهد به صدا درآمد و نیرو‌های اورژانس اجتماعی بهزیستی، از وضعیت وخیم کودکی سخن گفتند که توسط یک زوج جوان به مرکز درمانی منتقل شده بود.

در پی دریافت این خبر بلافاصله قاضی کاظم میرزایی به همراه کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی و پزشک قانونی عازم بیمارستان امدادی شد و به تحقیق در این باره پرداخت. بررسی‌های میدانی مقام قضایی در بخش آی‌سی یو بیمارستان شهید کامیاب نشان داد که «حدیثه» را زن جوانی به مرکز درمانی انتقال داده و مدعی شده است دختر شش ساله حال خوبی ندارد و دچار تشنج می‌شود! اما پزشکان آثاری از علایم بازگشت به زندگی در کودک مذکور نمی‌دیدند بنابراین احتمال مرگ مغزی این دختر معصوم قوت گرفت.

مرگ دردناک حدیثه در دنیای افیونی ها!

آثار سوختگی‌های عفونی شدید بر اندام حساس و همچنین بقایای سوختگی با سیگار و سیم داغ که بر پیکر نحیف این دختر نقش بسته بود، حکایت از تکرار تلخ سریال کودک آزاری‌های هولناک داشت. پوست زخمی پیشانی و سر این کودک بی گناه نیز از عمق فاجعه‌ای خبر می‌داد که حدیثه توسط فرد یا افراد معتاد به این روز افتاده است. بنابر گزارش خراسان، قاضی ویژه قتل عمد با دیدن این صحنه‌های تکان دهنده، در حالی دستور تحقیقات گسترده توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی را صادر کرد که مشخص شد، زن و مرد جوانی که کودک را به مرکز درمانی برده اند با دستور قضایی بازداشت و با صدور قرار قانونی روانه زندان شده اند.

این پرونده کودک آزاری زمانی رقت بارتر شد که پزشکان متخصص پس از انجام معاینات دقیق تخصصی، مرگ مغزی این دختر بی گناه را تایید کردند. این گونه بود که پرونده مذکور رنگ جنایی گرفت و تلاش‌های قاضی کاظم میرزایی برای افشای حقیقت این ماجرای دلخراش ادامه یافت.

زن و مرد جوان در بازجویی‌های مقدماتی بیان کردند که حدیثه دختر آن‌ها نیست و پدر و مادر واقعی اش زوج معتادی هستند که او را برای نگهداری به آن‌ها سپرده اند. در همین حال متهمان پرونده مدعی شدند، چند روز قبل ظرف آب جوش روی اجاق تک شعله در وسط اتاق قرار داشت که حدیثه آب جوش را روی خودش ریخت! بنابراین گزارش، بالاخره گروه ویژه‌ای از کارآگاهان ورزیده پلیس آگاهی با دستور سرهنگ غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی آگاهی خراسان رضوی) بازجویی‌های تخصصی از مرد ۳۰ ساله‌ای به نام سیاوش را آغاز کردند تا این که وی به کودک آزاری‌های هولناک اعتراف کرد و مدعی شد حدیثه را زنی کارتن خواب به او سپرده است!

در پی اعتراف این مرد، روز گذشته مقدمات بازسازی صحنه جرم فراهم شد و «سیاوش – ح» درحالی که حلقه‌های قانون بر دستانش خودنمایی می‌کرد به محل ارتکاب جرم در خیابان کوشش مشهد هدایت شد. او که در حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاده بود با بیان این که در شب حادثه به دلیل مصرف قرص حال طبیعی نداشت به تشریح ماجرای تلخ مرگ حدیثه پرداخت و گفت: من خانواده‌ای ندارم فقط به یاد می‌آورم که مرا پیرمردی سه چرخه دار که اهل شمال کشور بود بزرگ کرد!

متهم این پرونده جنایی ادامه داد: در پنجراه پایین خیابان مشهد (میدان عدالت) انگشتر می‌فروختم تا هزینه‌های زندگی ام را تامین کنم البته چندین سابقه کیفری به دلیل سرقت و مواد مخدر نیز دارم! ولی مدتی قبل زن معتادی که در همان منطقه با جمع آوری زباله روزگارش را می‌گذراند و از من مقادیری مواد مخدر گرفته بود، گفت: توان نگهداری از دختر شش ساله اش را ندارد! آن زن دختر را به من سپرد من هم دیگر به دنبال او نرفتم! با وجود این دختر شش ساله معتاد بود و گاهی به مواد مخدر من دستبرد می‌زد تا با مصرف آن آرام بگیرد! این موضوع از یک سو و بی قراری هایش از سوی دیگر مرا عذاب می‌داد تا این که مجبور می‌شدم برای ساکت کردنش او را با سیم یا سیگار داغ کنم! اما او باز هم به دلیل این که آب جوش روی پایین تنه اش ریخته بود، آرامش نداشت و همواره ناله می‌کرد! این معتاد بی رحم در ادامه اعترافات تلخ خود افزود: من خودم سه فرزند دارم و آن دختر را در آشپزخانه می‌خواباندیم تا این که به خاطر سوزش بدنش خواب به چشمانش نمی‌آمد من هم از یک هفته قبل با پماد‌هایی که در خانه داشتیم محل زخم ناشی از سوختگی را باندپیچی می‌کردم تا این که شب حادثه دوباره به دلیل درد ناشی از سوختگی هایش بیدار شد و بی قراری کرد من هم که قرص خورده بودم و حال خوبی نداشتم او را به درون حمام بردم و به جای آب سرد آب جوش را باز کردم که پا‌ها و اندام پایین او دچار سوختگی شدید شد و حالت تشنج گرفت. در این لحظه همسرم را بیدار کردم تا این بار حدیثه را به بیمارستان ببریم! اما وقتی پزشکان بیمارستان امدادی وضعیت وخیم کودک را دیدند با مراکز امدادی و بهزیستی تماس گرفتند و ما دستگیر شدیم! بعد از آن هم دختر شش ساله دچار مرگ مغزی شد و جان سپرد.

گزارش ها حاکی است درحالی که هنوز پدر و مادر واقعی این کودک معصوم پیدا نشده اند، اطرافیان متهم به قتل تلاش کردند تا زنی را که حتی شناسنامه هم ندارد به جای مادر وی به دادسرا معرفی کنند و این گونه او از خونخواهی قاتل بگذرد، ولی با هوشیاری قاضی کاظم میرزایی این نقشه زیرکانه نافرجام ماند و از آن مادر قلابی هم دیگر خبری نشد! شایان ذکر است در آغاز بازسازی صحنه جرم که سرهنگ علی بهرامزاده (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی) نیز حضورداشت، کارآگاه حمیدفر (افسر پرونده) به تشریح خلاصه‌ای از محتویات این پرونده جنایی پرداخت و در پایان نیز قاضی میرزایی با صدور قرار قانونی متهم ۳۰ ساله را روانه زندان کرد تا بررسی‌های بیشتری درباره این ماجرای دردناک صورت گیرد.

۱۳۹۸ شهریور ۲, شنبه

طرح شکایت مهرانگیز کار از جمهوری اسلامی در دادگاه فدرال امریکا

به گزارش دویچه وله فارسی-مهرانگیز کار به خاطر ظلمی که بر او رفته و شکنجه و قتل همسرش از حکومت جمهوری اسلامی، خامنه‌ای و سپاه شکایت کرد. او در بیانیه‌ای نوشته که این شکایت را به عنوان شهروند آمریکا به دادگاه فدرال حوزه واشنگتن ارائه کرده است
مهرانگیز کار، حقوقدان، پژوهشگر و فعال حقوق بشری شکایتی در دادگاه فدرال آمریکا طرح کرده تا آن گونه که می‌گوید “صدای عدالت‌خواهی ظلمی” باشد که جمهوری اسلامی بر او و دیگر شهروندان آزادی‌خواه ایران روا داشته است.

او که تا کنون به خاطر فعالیت‌ها و پژوهش‌هایش، به خصوص در مورد حقوق زنان جوایز بین‌المللی متعددی دریافت کرده، پس از شرکت در کنفرانس “ایران بعد از انتخابات” که بهار ۷۹ در برلین برگزار شد حدود دو ماه بازداشت بود و پس از آن در دادگاه انقلاب به چهار سال زندان محکوم شد.

این پژوهشگر مسائل زنان در بیانیه‌ای که روز جمعه ۱۷ اوت (۲۶ مرداد) در صفحه شخصی‌اش در فیسبوک منتشر کرد درباره شکایت خود علیه جمهوری اسلامی اطلاع‌رسانی کرده است.

در این بیانیه که ۱۵ اوت نوشته شده آمده است: «بعد از ۱۸ سال تبعید ناخواسته و جدایی از وطن و همسرم و پس از ۴۰ سال تحمل بی‌عدالتی و نبود دادستانی که دادم را بستاند، در دادگاه فدرال آمریکا از عاملان ظلمی که بر من و همسرم، سیامک پورزند رفته شکایت کرده‌ام.»

او می‌گوید در این پرونده از حکومت جمهوری اسلامی، علی خامنه‌ای رهبر این حکومت و سپاه پاسداران شکایت کرده است.

پورزند یکی از فعالان سرشناس و تاثیرگذار عرصه فرهنگ و رسانه در ایران پیش و پس از انقلاب ۵۷ بود و بعد از کنفرانس برلین سال‌ها در زندان بوده است. مطابق شواهد سیامک پورزند در دوران بازداشت تحت شکنجه شدید و بدرفتاری‌های جسمی و روحی قرار داشت و مجبور به اعتراف اجباری تلویزیونی شد.

مهرانگیز کار می‌گوید به عنوان یک شهروند آمریکایی و مطابق قوانین این کشور توانسته از جمهوری اسلامی و “عوامل شکنجه، گروگان‌گیری و در نهایت قتل” همسرش شکایتی را در دادگاه فدرال حوزه واشنگتن طرح کند.

حرکتی فعالانه برای دادخواهی و افشاگری

او خاطر نشان کرده که قصد دارد “از این فرصت به عنوان حرکتی فعالانه برای عدالت‌خواهی و به ثبت رساندن جنایات ضد حقوق بشری جمهوری اسلامی در سطح جهانی” استفاده کند.

مهرانگیز کار در بخش پایانی بیانیه خود تاکید کرده که هدف از طرح شکایتش به جز “مطالبه خسارات وارده از جمهوری اسلامی، رهبر و عوامل آن” این نیز هست که “حکومت جمهوری اسلامی باور کند که باید پاسخگوی جنایات ضد حقوق بشری خود باشد”.

سیامک پورزند نهم اردیبهشت ۱۳۹۰ در آستانه ۸۰ سالگی در تهران درگذشت. او که ده سال آخر عمر خود را بیشتر در زندان و بیمارستان گذرانده بود پیش از مرگ در آپارتمان مسکونی‌اش تحت نظر ماموران امنیتی بود.

گفته می‌شود پورزند که تحت فشارهای روحی و جسمی شدید قرار داشت و ارتباطش با اعضای خانواده و دوستانش به کلی قطع شده بود با پریدن از بالکن آپارتمانش در طبقه ششم به زندگی خود پایان داد.

۱۳۹۸ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

از فال و شیشه‌شویی تا بازی و درس

روزانه تعداد زیادی کودک کار را در خیابان، پشت چراغ قرمز و حتی در پارک‌ها می‌بینیم که با فروختن فال، دعا و جوراب، دود کردن اسپند و پاک کردن شیشه روزی خود را در می‌آورند. کودکانی که باید کودکی کنند و کار کردن حقشان نیست.‌به گزارش ایسنا، به نظر می‌آید کار کودکان در گذشته بیشتر پسرانه بود اما حالا که روز به روز بر تعداد کودکان کار افزوده می‌شود، دختربچه‌ها هم پا به دنیای کار گذاشته‌اند، دختران و پسرانی که اغلب 10 تا 15 ساله هستند. برخی از این کودکان در جاهایی مثل گاراژ زندگی می‌کنند و گهگاهی هم خبرهای کودک‌آزاری از این گاراژها شنیده می‌شود.

با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر کشور و ضعف فرهنگی، کودکان کار درآمد بدی هم ندارند و با دستان کوچک خود زندگی چندین نفر را تامین می‌کنند. با وارد شدن به دنیای خیابان، دیگر برای آنها سخت است که از کار دست بکشند. حتی برخی از آنها نه تنها برای تامین هزینه زندگیشان بلکه برای پس‌انداز کردن در خیابان کار می‌کنند.

در این میان، سازمان‌های مردم‌نهاد آستین بالا زده‌اند و در قالب موسسات حمایتی، کودکان کار را شناسایی کرده و دور هم جمع می‌کنند تا ساعتی از خیابان، به دنیای کودکانه برگردند. در این موسسات علاوه بر با زی و ورزش و مهارت‌های بهداشتی و عمومی، آموزش‌های مختلف بنا به سن و سال کودکان هم به آنان ارائه می‌شود.

موسسه “طلوع مهرآفرینان” یکی از مراکز حمایتی آموزشی کودک و خانواده است که در خیابان سی متری در مرکز شهر اهواز و در منطقه‌ای که از محل‌های تجمع کودکان کار و بازار است، فعالیت می‌کند. با هماهنگی دادگستری کل خوزستان، فرصتی فراهم شد تا با چند کودک این مرکز صحبت کنیم.



میسا – ترازو و آرزوی معلمی 

“میسا” دختر کار 12 ساله اهل درویشیه شهرستان کارون که تحت پوشش موسسه طلوع مهرآفرینان است، می‌گوید: قبلا پدرم سر فلکه حمالی می‌کرد و خرج زندگیمان را می‌داد اما 10 ساله بودم که دست پدرم شکست و دیگر نتوانست کار کند. حالا حدود دو سال است که پدرم ضایعات جمع می‌کند. پسرعموهایم به من گفتند که با آنها بروم و کار کنم اما مادرم می‌گفت این کار زشت است.

وی ادامه می‌دهد: هر روز به چهارراه آبادان می‌رفتم و مردم را وزن می‌کردم. گاهی 30 هزار تومان درآمد داشتم که مادرم برای خانه خرج می‌کرد. برخی مواقع هم وقتی کسی را وزن می‌کردم 10 هزار تومان تا 50 هزار تومان به من می‌داد.

میسا می‌گوید: روزی یک زن آدرس و شماره تماس این موسسه را به من داد و با پدرم به این موسسه آمدیم و تحت پوشش موسسه قرار گرفتیم و من دیگر کار نکردم. حالا هم موسسه به ما کمک می‌کند.

وی که که یک خواهر و دو برادر هم دارد، می‌افزاید: در این موسسه کلاس زبان داریم و به کلاس‌های ورزشی می‌رویم. معلم هم دارند و درس‌هایی که در مدرسه خوب یاد نگرفته‌ایم را به ما یاد می‌دهند. به خانواده‌ام هم لوازم خانگی مثل پنکه سقفی و بخاری و به برادرهایم  شیر خشک و پوشک و دوچرخه و به من لوزام التحریر دادند.

این کودک کار از آرزوهای دخترانه اش می گوید: همه بچه ها تبلت دارند اما من ندارم. خیلی دوست دارم من هم یکی از آنها داشته باشم. دوست دارم درس بخوانم و معلم شوم تا به بچه ها درس یاد دهم.



موسی – رویای کیک خامه‌ای

موسی 12 ساله یکی دیگر از کودکان کاری که تحت پوشش موسسه طلوع مهرآفرینان است، می‌گوید: سه خواهر دارم که ازدواج کرده‌اند و شوهرهایشان بنا و کارگر هستند. سه برادر هم دارم که همه آنها بیکار هستند و تنها سیگار و قلیان می‌کشند و حاضر نیستند کار کنند و خرج خانه را من می.دهم. از وقتی چشم باز کردم پدرم فلج بود و مادرم هم دیابت دارد.

وی ادامه می‌دهد: قبل از اینکه من کار کنم، برادرم بنایی می‌کرد و خرج خانه را می‌داد اما وقتی دیگر کار نکرد من تصمیم گرفتم کار کنم. یکی از رفیق‌هایم که همسایه ما بود به من گفت بیا با هم کار کنیم. من هم با او رفتم و حالا پشت چراغ قرمز شیشه پاک می‌کنم و اسپند دود می‌کنم. پنج سالی می‌شود این کار را می‌کنم.

وی ادامه می دهد: روزانه حدود 40 تا 70 هزار تومان درآمد دارم که همه را به مادرم می‌دهم. دوتا از برادرهایم هم ازدواج کرده‌اند و خرج زن و زندگی آنها را هم من می‌دهم.

موسی که حتی نوشتن بلد نیست و حالا دوباره شروع به مدرسه رفتن کرده است، می‌گوید: هر روز از ساعت شش عصر تا یک شب کار می کنم اما درس هم می‌خوانم. وقتی شیشه‌ها را پاک می‌کنم همه به من پول می‌دهند. بعضی مواقع حتی 50 هزار تومان به من داده‌اند.

این کودک کار می‌گوید: بعضی روزها چند نفر از طرف بهزیستی می‌آیند تا ما را ببرند. اینها کار ما را خراب می‌کنند و مجبور می‌شویم فرار کنیم.

موسی درباره آشنایی‌اش با موسسه حمایتی می‌گوید: یک روز پشت چراغ قرمز در خیابان نادری کار می‌کردم که یک زن آدرس این موسسه را به من داد و من تحت پوشش موسسه درآمدم. حالا وسایلی مثل لباس، ویلچر، مواد غذایی، بخاری ولوازم خانگی به ما می‌دهند اما من کار می‌کنم چون کمکی که به ما می‌شود برای خرج خانه کافی نیست.

وی می‌گوید: دوست دارم مکانیکی یاد بگیرم و کارگاه بزنم که اگر این کار را در آینده یاد بگیرم دیگر پشت چراغ راهنمایی کار نمی‌کنم. من تنها برای اینکه خرج خانواده.ام را بدهم دوست دارم کار کنم.

وی از آرزوهایش می‌گوید: اول دوست داشتم پدرم راه برود اما مثل اینکه شدنی نیست. دوست داشتم کیک خامه‌ای بخورم که یکی از خاله‌هایی که در این موسسه هستند، برایم کیک خامه‌ای درست کرد. برای پدرم هم ولیچر گرفتند و درب خانه آوردند. دوست دارم به پارک بروم و به شهرهای دیگر مسافرت کنم. اینجا به ما گفتند که ما را مسافرت می‌برند. تا حالا هیچ‌کدام از شهرهای ایران را ندیده‌ام.



مصطفی – قانون تریاک و چراغ قرمز 

مصطفی 12 ساله هم که کارش شیشه پاک کردن و اسپند دود کردن پشت چراغ قرمز است، می‌گوید: کلاس چهارم هستم اما نمی‌توانم بنویسم.

وی می‌گوید: سن پدرم بالا است. پدرم 80 ساله است و نمی‌تواند کار کند اما مادرم شاید 40 سال یا کمتر داشته باشد و کوچکترین زن پدرم است. پدرم قبلا راننده تاکسی بود و چهار زن دارد و در مجموع 11 پسر و 9 دختر هستیم.

مصطفی ادامه می‌دهد: حالا هر کدام از زن‌هایش با بچه‌هایشان زندگی می‌کنند و پدرم خرج هیچ‌کدام را نمی‌دهد و خرج زندگیشان را بچه‌هایشان می‌دهند. مادرم دو پسر دارد. برادرم ضایعات جمع می‌کند و هر چه کار می‌کند برای خودش خرج می‌کند و سیگار و قلیان می‌کشد.

وی می‌افزاید: بچه‌های برادرم شیشه پاک می‌کنند و به من هم گفتند بیا با ما کار کن و من هم رفتم. حالا که کار می‌کنم 10 تا 15 هزار تومان برای خرجی جیبم برمی‌دارم و بقیه را مادرم برایم پس‌انداز می کند. خرج خانه را برادرم می‌دهد. مادرم نزدیک 10 میلیون تومان برایم پس‌انداز کرده است.

این کودک کار ادامه می‌دهد: یکی از برادرهایم که پسر یکی از زن‌باباهای من است، راننده تاکسی بود اما تصادف کرد و دیگر نمی‌تواند کار کند و حالا خرید و فروش ماشین می‌کند و تریاک می‌کشد اما معتاد نیست. برادرم پادرد دارد و تنها با تریاک خوب می‌شود. در قانون خانواده ما کسی که تریاک می‌کشد معتاد نیست و کسانی که شیشه یا حشیش می‌کشند معتاد هستند.

مصطفی می‌گوید: بچه‌های برادرم که هشت و 12 ساله هستند، سیگار می‌کشند. پسر کوچکش را کتک می‌زنم که سیگار نکشد اما زورم به پسر بزرگش نمی‌رسد و با هم دعوایمان می‌شود. من هیچ وقت سیگار یا  مواد دیگری نمی‌کشم.

وی می‌گوید: من دوست دام درسم را ادامه بدهم اما در خانه ما کسی سواد ندارد که به من کمک کند و حالا درسم ضعیف است.

مصطفی درباره خیابان می‌گوید: برخی مواقع در چهارراه‌ها برای جای کارمان دعوا می‌کنیم و یکدیگر را با مشت می‌زنیم و مردم ما را از هم جدا می‌کنند. اگر هم کسی جدید بیاید، نمی‌گذاریم پیشمان کار کند، این همه چراغ قرمز.

شهاب – سمت سیگاری‌ها ممنوع

شهاب 13 ساله که اهل شلنگ‌آباد اهواز است و پدرش ضایعات جمع می‌کند، می‌گوید: سه برادر و یک خواهر دارم. سه سالی می‌شود در چراغ قرمز گلستان اسپند دود می‌کنم و شیشه‌های ماشین‌ها را پاک می‌کنم.

این کودک کار ادامه می‌دهد: دو برادرم سرباز هستند که یکی از آنها ازدواج کرده و یک بچه کوچک دارد و زن و بچه او با ما زندگی می‌کنند که خرجشان را من و پدرم می‌دهیم. یکی دیگر از برادرانم که از من بزرگتر است در روستا بر روی زمین مردم کشاورزی می‌کند اما پول‌هایش را برای خودش جمع می‌کند.

وی می‌گوید: همین که چراغ قرمز می‌شود سراغ ماشین‌های خارجی و شاسی‌بلند می‌رویم. روزانه 40 تا 50 هزار تومان درآمد دارم که 10 تا 15 هزار تومان را برای خودم می‌گذارم و فلافل می‌خورم. کمی از آن را هم برای خودم پس‌انداز می‌کنم. حالا دو میلیون تومان پس‌انداز دارم.

این کودک کار می.گوید: وقتی سر چهارراه کار می‌کنیم کسی حق ندارد پیش ما کار کند. جدیدها باید پشت چراغ قرمز دیگری بایستند.

وی می‌گوید: چند تا از بچه‌هایی که با ما کار می‌کنند سیگاری هستند اما من سمت سیگاری‌ها نمی‌روم چون اگر با آنها باشم من هم مثل آنها سیگاری می‌شوم.



در یک موسسه حمایتی به کودک کار چه می‌دهند؟ 

نغمه علی‌نقیان، مدیر موسسه طلوع مهرآفرینان (مرکز حمایتی آموزشی کودک و خانواده) در گفت‌وگو با  ایسنا – منطقه خوزستان، اظهار می‌کند: در سال 94 موسسه مهرآفرینان را تشکیل دادیم. قبل از آن یک گروه خودجوش بودیم و ابتدای کار با کودکان مبتلا به سرطان کار می‌کردیم اما از بهمن 94 با کودکان کار فعالیت می‌کنیم.

وی ادامه می‌دهد: زمانی که با کودکان سرطانی کار می‌کردیم یکی از همکاران ما در مرکزی که تنها کودکان کار پسر را تحت پوشش قرار می‌داد کار می‌کرد اما ما دوست داشتیم برای دختران هم کار کنیم. با توجه به تعداد زیاد کودکان کار در سطح شهر احساس کردیم وجود چنین مرکزی در اهواز نیاز است. به جز مرکز ما یک مرکز دیگر هم در این زمینه در حال فعالیت است که تنها پسران کار را تحت پوشش قرار می‌دهد.

این فعال اجتماعی درباره هدف موسسه‌شان می‌گوید: می‌خواستیم یک موسسه کارآفرین برای مادران این کودکان کار داشته باشیم که راه ما به موسسه خیریه کشیده شد. اهداف اصلی ما توانمندسازی مادران این کودکان و تحصیل کودکان است. موسسه برای پرداختن کمک هزینه تحصیل کودکان و کارآفرین کردن مادران آنان تاسیس شده است.

علی‌نقیان بیان می‌کند: زمانی که به صورت خودجوش فعالیت می‌کردیم، نخست نیازهای اساسی یک منزل را بررسی می‌کردیم و اگر به لوازم ضروری زندگی نیاز داشتند برای آنها لوازم مورد نیاز را تهیه می‌کردیم اما احساس کردیم کمک‌هایمان در حال هدر رفتن است و تنها یک چیزی را ارائه می‌دهیم و هیچ کمکی به زیرساخت این منزل نمی‌کنیم بنابراین تصمیم گرفتیم برای توانمندسازی مادران و تحصیل کودکان برنامه‌ریزی کنیم.



مدیرموسسه طلوع مهرآفرینان می‌گوید: این موسسه از سال 95 به صورت رسمی تحت نظارت سازمان بهزیستی تاسیس شد و از آبان‌ماه سال 96 به صورت اختصاصی برای کودکان کار فعالیت می‌کنیم.

علی‌نقیان درباره مراحل کار تحت پوشش قرار دادن کودکان تصریح می‌کند: کودکان نخست یا توسط همکاران ما یا مراجعه خودشان شناسایی می‌شوند. سپس مددکارهایمان از منازل آنها بازدید می‌کنند تا متوجه شویم که آیا این خانواده نیازمند است که بچه آنان کودک کار شده یا خیر. پس از نیازسنجی، کد ملی کودک را به سازمان بهزیستی ارائه می‌دهیم تا متوجه شویم این کودک تحت پوشش سازمان یا موسسه دیگری هست یا خیر تا موازی‌کاری نشود. اگر این فرد در موسسه دیگری تحت پوشش نباشد تحت پوشش ما قرار می‌گیرد و خدمات‌دهی آغاز می‌شود.

وی می‌گوید: نخستین کار، بررسی وضعیت تحصیلی کودکان است که اگر مدرسه می‌روند وضعیت سطح درس کودک را پیگیری می‌کنیم و در صورتی که ترک تحصیل کرده باشند مجددا آنها را در مدرسه ثبت نام می‌کنیم. اگر کودکی در درس‌هایش مشکل یا ضعف داشته باشد، معلم‌هایی داریم که به صورت رایگان برای این کودکان تدریس می‌کنند. کلیه هزینه‌های تحصیلی مانند کیف، کفش، کتاب و همه نیازهای مدرسه را تقبل و پرداخت می‌کنیم.



مدیرموسسه طلوع مهرآفرینان می‌گوید: در ادامه کار کلاس‌های روانشناسی، مشاوره‌های فردی و گروهی و کلاس‌های تفریحی و فرهنگی برای این کودکان برگزار می‌کنیم. همچنین آنها را به رستوران، سینما و کلاس‌های ورزشی مثل فوتبال یا استخر می‌بریم. برنامه‌های مهارت‌های زندگی هم در قالب تئاتر برای این کودکان اجرا می‌شود.

علی‌نقیان بیان می‌کند: بیشتر این کودکان حتی بهداشت عمومی را یاد نگرفته‌اند که به آنها همه این موارد را آموزش می‌دهیم.

وی می‌گوید: همچنین اگر خانواده هایی لوازم زندگی مانند اجاق گاز و یخچال نداشته باشند، موضوع به خیرین اعلام می‌شود یا بهزیستی کمک‌های موردی به آنها می‌کند.

این فعال اجتماعی می‌گوید: در نهایت زمانی که این خدمات به این افراد ارائه شد، از مادر می‌پرسیم که به چه کاری علاقه دارد. اگر مادری نمی‌تواند آموزش ببیند حداقل به وی تنور و آرد می‌دهیم تا در خانه نان تهیه کند و کودک دیگر کار نکند. درآمد برخی کودکان کار نسبت به کمک ما خیلی بیشتر است و ما نمی‌توانیم صددرصد نیازهای این کودکان را تامین کنیم. همچنین برخی کودکان به دلیل مشکلات اقتصادی خرج یک خانواده را می‌دهند که قطعا خرج این تعداد افراد تنها با کمک‌های ما امکانپذیر نیست و باید کارهای زیرساختی و توانمندسازی خوبی برای این کودکان انجام شود زیرا آنان در خیابان در حال درآمدزایی هستند.

مدیر موسسه طلوع مهرآفرینان عنوان می‌کند: در کلاس‌های مهارت‌های زندگی یا کلاس‌های پیشگیری از اعتیاد کارهای زیادی انجام می‌شود و مربیان کاملا این کودکان را توجیه کرده‌اند در حالی که مادر نمی‌دانسته چگونه به فرزندش بگوید که مصرف مواد یا سیگار کشیدن بد است و گزارش‌هایی هم از سیگاری بودن یکی دو کودک 16 ساله تحت پوشش داشته‌ایم.

وی ادامه می‌دهد: در یک مورد دو کودک زباله‌گرد بودند که پدر آنان، دو فرزند و همسر خود را رها کرده و به عراق  رفته و کودکان زباله‌گردی می‌کردند. پس از تحت پوشش قرار گرفتن این خانواده، حالا مادر این کودکان خیاطی می‌کند. روز نخست که این این دو کودک به موسسه ما آمدند، پسر کوچک نمی‌توانست فارسی صحبت کند که گفتیم اگر بتواند تا عید فارسی صحبت کند جایزه خوبی به او می‌دهیم. او اولین کلمات فارسی را از “سلام، خوبی؟” شروع کرد. حالا مادر هم تشویق شده و با دخترش فارسی صحبت می‌کند.

علی‌نقیان در خصوص حرفه‌آموزی به کودکان تحت پوشش این موسسه، می‌گوید: هدف ما این است که این کودکان تا 15 سالگی به سراغ حرفه‌آموزی نروند و بیشتر درس و تفریح خود را دنبال کنند و بعد از 15 سالگی حرفه‌ای یاد بگیرند.

وی بیان کرد: با پیگیری‌های انجام شده، برای بیشتر کودکان کارت مستمری تهیه شده و ماهیانه مبلغی به حساب آنها واریز می‌شود البته سازمان بهزیستی نیز کمک‌های موردی به آنان می‌کند.

مدیر موسسه طلوع مهرآفرینان عنوان می‌کند: ما تاکنون فرصت اینکه خودمان را به مردم معرفی کنیم، نداشته‌ایم. در این دو سال درگیر بچه‌ها بودیم و تنها در جشنواره‌ها خودمان را معرفی کرده‌ایم و بیشتر این کار را هم از طریق فضای مجازی را انجام می‌دهیم. به تازگی آغاز به معرفی کردن این موسسه به ادارت کرده‌ایم. کارهای خوبی برای کودکان در حال انجام است اما کافی نیست.



این فعال اجتماعی بیان می‌کند: نیازمند همکاری بیشتر ادارات هستیم. به پزشکان نیاز داریم تا با ما همکاری کنند. در بحث تفریح‌های ورزشی بسیار مشکل داریم زیرا بچه‌ها از ورزش استقبال می‌کنند اما با کمبود امکانات و فضا مواجه هستیم. کمک آموزش و پرورش را بیشتر می‌خواهیم تا حداقل کودکانی را که ما معرفی می‌کنیم به صورت رایگان ثبت‌نام کنند. با این وجود تاکنون جز از طرف بهزیستی و شهرداری کمکی به ما نشده است.

وی با اشاره به فعالیت در زمینه بازگشت کودکان بازمانده از تحصیل می‌گوید: کمک به یک کودک کار به تنهایی فایده ندارد زیرا این کودک خرج برادرها و خواهرهایش را هم می‌دهد. برخی کودکان می‌گویند به جای اینکه ما را تحت پوشش خود قرار دهید خواهر یا برادرمان را تحت پوشش قرار دهید، یعنی ما با خانوار طرف هستیم.

کودکان کار و جای خالی حمایت خیرین و پزشکان 

قربان خدادادی، روانشناس و مسئول فنی موسسه طلوع مهرآفرینان، هم در گفت‌وگو با ایسنا اظهار می‌کند: تاکنون برای 84 کودک تشکیل پرونده داده‌ایم که 10 کودک از این تعداد دختر هستند و در مجموع حدود 65 خانواده تحت پوشش این موسسه قرار دارند. با احتساب خانواده‌های این کودکان به طور میانگین 800 تا یک هزار نفر از این مرکز خدمات می‌گیرند. طلوع مهرآفرینان تنها مرکز حمایتی در خوزستان و اهواز است که دختران کودک کار را هم تحت پوشش قرار می‌دهد.

وی می‌افزاید: همان طور که از نام مرکز ما مشخص است علاوه بر کودکان، به خانواده‌های آنها هم خدمات ارائه می‌شود. در بین این خانواده‌ها، زنان مطلقه، نیازمندان، خانواده‌های زندانیان، همسران معتادان و موارد دیگری از آسیب‌دیدگان هستند.

مسئول فنی موسسه طلوع مهرآفرینان می‌گوید: سال گذشته در زمینه کودکان بازمانده از تحصیل کار کردیم و توانستیم 100 کودک را به چرخه تحصیل برگردانیم. همچنین حداقل یک‌سوم از خانواده‌های این کودکان را توانمند کردیم.

خدادادی بیان می‌کند: بیشتر خانواده‌های تحت پوشش ما ساکن حاشیه شهر هستند و بنا بر اعتقاداتشان، مخالفت می‌کردند که دختران یا همسرانشان در چنین مرکزی حضور پیدا کنند. در باورشان نمی‌گنجید محلی امن وجود دارد که همسران یا دخترانشان می‌توانند در آن حضور پیدا کنند.

وی ادامه می‌دهد: مثلا برای دختری که به آرایشگری علاقه داشت اما خانواده وی اجازه نمی‌داد که به دلیل بعد مسافت برای آموزش به مرکز ما بیاید، به سازمان فنی و حرفه‌ای هزینه را پرداخت کردیم و او در آموزشگاه نزدیک منزل خود دوره آرایشگری را گذراند و حالا در منزل در حال کار کردن است. برخی از دختران نیز بر اساس علاقه خود در مرکز آموزش دیده‌اند و در خانه کار می‌کنند و ما محصولات آنها را می‌فروشیم.

مسئول فنی موسسه طلوع مهرآفرینان عنوان کرد: در برخی خانواده‌ها هم پدران را توانمند کردیم مثلا اگر کسی بگوید تنها می‌توانم میوه بفروشم ما سرمایه مورد نیاز را در اختیارش قرار می‌دهیم تا میوه بفروشد و ما هم مرتب بر کار کردن او نظارت می‌کنیم.

این روانشناس بیان می‌کند: حداقل هشت سال است که در حال کار کردن با این بچه‌ها هستم. بچه‌های ما تنها یک مشکل ندارند. هر چند، اولویت تحصیل آنان است اما برخی مشکلات موازی هم هستند مثلا نمی‌توانیم نسبت به بحث درمان خانواده‌های آنان بی‌تفاوت باشیم. برخی از پدران یا مادران این کودکان بیمار هستند که باید در این زمینه هم اقدام شود.

مسئول فنی موسسه طلوع مهرآفرینان می‌گوید: خیرین ما در بحث درمان ضعیف هستند. تنها یک پزشک عمومی و یک بینایی‌سنج با ما همکاری می‌کنند. تنها چهار تا پنج خانواده از افرادی که تحت پوشش ما هستند، بیمه سازمان تامین اجتماعی دارند و مابقی همه تحت پوشش بیمه سلامت بودند که با طرح تحول سلامت، بیمه سلامت آنها هم از یک سال پیش قطع شده است.

این فعال اجتماعی تصریح می‌کند: طبق دستورالعمل سازمان‌های حمایتی، 16 ارگان باید با ما همکاری کنند اما اکنون تنها بهزیستی پای کار است. شهرداری نیز سال گذشته زمین فوتبالی در اختیار ما قرار گذاشت و برخی خدمات دیگر  را ارائه داد و انتظار کمک بیشتری از آنان داریم.

خدادادی بیان می‌کند: برخی کودکان کار روزانه 100 هزار تومان درآمد دارند؛ ما چقدر می‌توانیم به این کودک خدمات ارائه دهیم تا دیگر در خیابان کار نکند؟ در این زمینه خواستار همکاری سایر دستگاه‌ها هستیم.

مسئول فنی موسسه طلوع مهرآفرینان با تاکید بر لزوم فرهنگ‌سازی جهت عدم کمک به کودکان کار در قالب نصب بیلبوردهای آموزشی در سطح شهر، گفت: کمک مردم به این کودکان، کار ما را سخت می‌کند و دیگر نمی‌توانیم به آنها بگوییم در خیابان کار نکنند. اکنون ماهانه برای 35 کودک از طرف ما مبلغی واریز می‌شود و مابقی کودکان پشت نوبتی هستند و دیگر اعتباری نداریم. با توجه به شرایط اقتصادی، کمک‌های موردی بهزیستی را نیز نمی‌توانیم داشته باشیم.

وی می‌گوید: اگر خیرین می‌خواهند به افراد نیازمند کمک کنند، به ما اعلام کنند. ما می‌توانیم کودکان و افراد نیازمند را به آنها معرفی کنیم تا کمک‌های خود را به کارت بانکی آنان واریز کنند. اگر هم خیرین به موسسه ما در مواردی کمک کنند، اسناد کمک خیرین به موسسه حفظ می شود. این خانواده‌ها بدون استثنا مستاجر هستند و یارانه آنها به کرایه خانه نمی‌رسد.

خدادادی بیان می‌کند: این در حالی است که وقتی به کودکان سر خیابان پول می‌دهند هر چه کلاس روانشناسی هم برگزار کنیم دیگر بچه‌ها از کف خیابان جمع‌شدنی نیستند. نباید آنها  را نسبت به کار در خیابان تشویق کنیم. کمک کردن مردم سر چهارراه‌ها از نظر علمی، منطقی و روانشناسی روش خوبی نیست.

مسئول فنی موسسه طلوع مهرآفرینان در خصوص حرفه‌آموزی به کودکان کار، بیان می‌کند: از لحاظ قانون سازمان فنی و حرفه‌ای، می‌توان به کودک 15 ساله‌ای که سواد خواندن و نوشتن دارد و دارای سیکل است، آموزش فنی و حرفه‌ای داد.

این فعال اجتماعی درباره مشکلات برگزاری دوره‌های آموزشی برای کودکان تحت حمایت موسسه می‌گوید: در بحث فنی و حرفه‌ای برای برگزاری دوره ما حق انتخاب نداریم مثلا موضوع دوره را آنها تعیین می‌کنند نه علاقه کودکان یا اینکه یک دوره فشرده می‌گذارند. از بین کودکان تحت پوشش ما حدود 20 کودک، بالای 15 سال هستند که برخی از آنها به هر دلیل علاقه‌ای به حرفه‌آموزی ندارند. افراد 18 سال به بالا هم باید از چرخه ما حذف شوند و نمی‌توانیم به آنها کمک کنیم. از طرف دیگر اگر تعداد کودکان برای آموزش به حد نصاب نرسد، سازمان فنی و حرفه‌ای می‌گوید باید ظرفیت تکمیل شود تا کلاس برگزار شود.

وی ادامه می‌دهد: ما می‌گوییم هزینه ایاب و ذهاب مربی را پرداخت می‌کنیم تا این افراد در مرکز ما آموزش داده شوند تا کودک هر روز از عین 2، کوت عبدالله یا هر منطقه دیگر مجبور نشود برای کلاس بیاید زیرا هزینه‌های ایاب و ذهاب بالا است.

خدادادی بیان می‌کند: باید همه ارگان‌ها از جمله آموزش و پرورش، فنی و حرفه‌ای و هلال احمر بیشتر با ما همکاری کنند. مهمترین نکته جذاب ما برای کودکان، ورزش است که برای آن نیازمند سالن ورزشی هستیم.

وی می‌گوید: قطعا پزشکانی وجود دارند که خیر هستند و می‌توانند در مرکز ما کودکان را ویزیت کنند.

با دست‌های خالی هم می‌شود کاری کرد 

در ادامه، مریم شمعونی، مدیر دفتر حمایت از حقوق زنان و کودکان دادگستری کل خوزستان، در گفت‌وگو با ایسنا اظهار می‌کند: با توجه به شرح وظایفی که قوه قضائیه به ما سپرده است، سرکشی و بازرسی مراکز و موسسات نگهداری کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست و کودکان کار و خیابان از وظایف ما است.

وی می‌افزاید: در ماه گذشته یک برنامه مسابقه در ورزشگاه تختی برای کودکان کار و کودکان یکی از موسسات بهزیستی برگزار کردیم  و فکر نمی‌کردیم این مسابقه تا این حد در روحیه کودکان تاثیر بگذارد و کودکان دوباره خواستار این برنامه شدند. این کار با یک سالن که هیچ هزینه‌ای برای اداره‌کل ورزش ندارد و با کمک یک مربی که خودمان آورده بودیم، تا این حد در بهبود روحیه کودکان تاثیرگذار بود بنابراین حتی با دست‌های خالی هم می‌توانیم به این کودکان کمک کنیم.

شمعونی می‌گوید: در کنار این کارها، معرفی وکلای معاضدتی و پیگیری پرونده‌های کانون اصلاح و تربیت را هم انجام می‌دهیم.

به گزارش ایسنا، حالا که کودکان کار در همه خیابان‌های شهر حضور دارند، این مساله به معضلی تبدیل شده و دیگر نمی‌توان تشخیص داد که کدام کودک کار نیازمند است و کدام نه. معضلی که جمع کردن آن، کار یکی دو روز نیست

مقاله

اعدامهای تابستان سال 1367 به دستور خمینی
اعدام که یک لغت عربی است به معنای کلی صلب حیات از فرد یا افراد مصطلح شده است.تاریخچه،نحوه و شرایط اعدام در زمانهای دور و نزدیک و با توجه به شرایط و قوانین جهانی و داخلی حاکم بر ایران تفاوتهای فراوانی داشته است که از حوصله بحث خارج است.زیرا اعدامهای تابستان سال 67 عملی است که صورت گرفته و فجایع آن با تمام سانسور و تبلیغات انجام شده توسط رژیم(دولت ایران)چه در زمان انجام این عمل شنیع و چه بعد از آن تاکنون بر کسی پوشیده نیست.
نظرات متفاوتی در مورد مرداد 67 و اعدامهای صورت گرفته چه از طرف مقامات داخلی و خارجی چه از نظر بازماندگان و کارشناسان بی طرف ابراز شده است گروهی اعتقاد دارند که رژیم (دولت وقت ایران و علی الخصوص رهبر)بعد از عملیات مرصاد(از نظر مجاهدین خلق عملیات فرغ جاویدان)واهمه این را داشته اند که عملیاتی مشابه و غیر قابل کنترل صورت بگیرد و به دلیل شرایط اقتصادی و اجتماعی حاکم بر ایران بعد از جنگ 8 ساله فرسایشی که بعد از جنگ ویتنام طولانی ترین جنگ قرن گذشته بود اتفاق،بیفتد
 گروهی دیگر معتقد هستند که این اعدانها از قبل برنامه ریزی شده بود برای از بین بردن(حذف فیزکی)مخالفان از سوی رژیم،زیرا جنگ به پایان خود نزدیک بود و حکومت برای بقای خود می بایست که از درون هم احساس امنیت می کرد.از این رو برنامه پاکسازی مخالفان به اجرا در امد و بهترین شرایط همان عملیات صورت گرفته از سمت گروه مجاهدین خلق بود که بهانه خوبی به دست رهبری و مقامات ایران داد که تحت عنوان محارب با خدا بتواند تمامی زندانیان سیاسی اعم از مجاهد و غیر مجاهد را به کام مرگ بفرستند.
اعدام ها به دستور خمینی انجام شد:
در مورد کم و کیف اعدامها و مقام یا مقامات دستور دهنده و اجرا کنند،ه حرف و حدیث از سمت افراد داخلی و خارجی و مستقل فراوان است اما بر کسی پوشیده نیست که شخص رهبری(خمینی)مستقیما دستور این اعدامها را صادر کرده است و از انجایی که ایشان آیت الله بوده اجازه صدور فتوا را داشته است تحت عنوان محارب با خدا و با استناد به ایات و احادیث این عمل شنیع را توجیه کرده بود و هیئتی را جهت نظارت بر این اعدام ها تعیین کرده بود که شامل حاکم شرع،دادستان،و نماینده ای از وزارت اطلاعات بود،این هیئت سه نفره اجازه داشتند که به استناد به استفسار ایت الله خمینی دال بر تشخیص مخالفان تحت عنوان محارب با خدا افراد زندانی در زندانهای تهران و سراسر ایران را به مجازات اعدام محکوم بکنند،این مسئولیت در دیگر شهرها به هیئت های نظارت منتخب همان شهرها که متشکل از حاکم شرع،دادستان یا نماینده او و نماینده وزارت اطلاعات و تحت نظارت هیئت ناظر و منتخب آیت االله خمینی در تهران به اجرا در آمد.
آیا واقعا کسانی که اعدام شدند مجرم بودند؟
در مورد نحوه تشخیص اینکه شخص محکوم شده آیا واقعا مجرم است یا خیر باز هم صحبت های ضد و نقیضی از طرف مسئولین وقت و هیئت نظارت و حتی خود شخص خمینی وجود دارد.تا جایی که آیت الله منتظری انتظار میرفت رهبر آینده ایران باشد و از اعضای برجسته شورای رهبری وقت بود بزرگترین مخالفات درون،حکومتی این اعدامها بود و این مخالفت تا اندازه ای پیش رفت که به عزل و حصر خانگی وی تا زمان فوت منجر گردید.
ولی چیزی که از همگان پوشیده نیست این اعدامها صورت گرفته است.و افراد زیادی از گروهکهای مخالف نظام و دیگر اخزاب و عقاید تحت عنوان محارب با خدا به صورت دسته جمعی و بدون محاکمه عادلانه و به دسترسی به حداقل حقوق یک زندانی مثل وکیل یا اعتراض به دادگاه استیناف در این مدت اعدام شده و در گورهای دسته جمعی دفن شدند 
از نحوه اعدام افراد اخبار واضحی در دست نیست ولی بازماندگان این رخداد فجیع و ضد بشری اظهار می کنند که از چند روز قبل از شروع اعدامها فشار بر زندانیان افزایش داده شد به صورتی که حتی حق تجمع در اماکن عمومی زندان مثل محلهای استراحت و مطالعه ممنوع شده بود دولت وقت ادعا می کرد که تمامی اعدام شدگان از گروهکهای مخالف علی الخصوص گروه مجاهدین  که همگی محکومین تا لحظه اعدام حاظر به توبه نمی شدند و می گفتند که از کار خود پشیمان نیستند و اگر آزاد شوند دوباره،علیه نظام دست به اسلحه خواهند برد این ادعا خیلی قابل اثبات از طرف دولت وقت و حتی سران حال حاضر حکومت نیست
زیرا که سران حکومت همیشه از صحبت کردن و توضیح دادن در مورد نحوه ی اثبات جرم محکومین درآن شرایط و حتی تعداد اعدامیان و نحوه اعدام طفره  می روند و با جواب های سطحی که اغلب باب طبع خود یا رهبر و سیستم حکومتی است از افشای حقایق فرار میکند.
آمار و اعدامیان:
در مورد تعداد اعدامیان آمار متفاوتی از افراد نزدیکبه حکومت و از افراد مستقل و نهادهای حقوق بشری منتشر شده است.گزارشگران ناظر حقوق بشری تا 1700نفر را اعلام کرده اند ولی بعضی افراد و سازمانها این تعداد را خیلی بیشتر و حتی تا 4800 نفر اعلام میکند مطمئنا کشته شدن یک انسان به ناحق و فقط بخاطر عقیده متفاوت عملی است که در زمان حاضر و یا موازین حقوق بشری موجود غیر قابل قبول است و با توجه به این موضوع و در نظر گرفتن تعداد اعدامیان میتوان این اعدامها را یک عمل غیر انسانی و غیر اخلاقی و در مغایرت با موازین حقوق بشری دانست حکومتی دست به این عمل ضد حقوق بشری زده است که در کارنامه حقوق بشری خود طی 40 سال حکومت پلیسی و پوپولیستی هیچ نمره ای به غیر از صفر ندارد و کوچکترین صدای مخالف با منافع و سیاستهای خود را به بدترین شکل ممکن جواب داده و همچنین در صدر امار شکنجه و اعدام سازمانهای حقوق بشری قرار دارد و به هیچ کدام از موازین حقوق بشری مرسوم در دنیا که گاهاً این قوانین و میثاقهای را هم پذیرفته و امضا نموده است پایبند نیست،مرداد 67 که لکه ننگینی است که تا ابد همراه حکومت جمهوری اسلامی ایران خواهد ماند ولی با این وجود همچنان سران حکومت با افتخار از عمل شنیع خود دفاع می کنند و آن را حق مسلم خود برای حفظ امنیت ایران می دانند تا جایی که پور محمدی از اعضای قوه قضاٸیه و عضو هیٸت سه نفره اعدامهای تابستان 67 چند روز قبل اعلام کرد که ما به دستور خدا و رسول خدا و قران این اعدامها را انجام داده ایم و خرسندی خود را همچنان با فراق بال اعلام می کند.ابعاد و گستردگی این اعدامها کم و بیش بر همگان آشکار شده است و از نظر هیچ انسانی آزاده و هیچ یک از موازین حقوق بشری قابل قبول نبوده و همگان و خواهان مجازات عاملان این فاجعه انسانی هستند،فاجعه ای که شاید گستردگی آن با گذر زمان یا برچیده شدن،بساط این حکومت ایران ابعاد تازه و بزرگتری پیدا کند.
و در پایان احساس همدردی خودم را با بازماندگان این فاجعه اعلام می کنم و امیدوار هستم که روزی انسانیت به این درک و شعور برسد که هیچ کس حق ندارد یک انسان دیگر را به صرف داشتن عقیده متفاوت از حق زندگی و حیات تحت هر   عنوانی محروم کند

باید کودکان کار را مانند فرزندان خود بدانیم/ مسئولین بجای شعار دادن به فکر عمل کردن باشند

۲۸ مرداد ۱۳۹۸
خبرگزاری آریا- علی زنجانی حسنلوئی، با تاکید بر اینکه مسئولین باید بجای شعار دادن به فکر عمل کردن باشند، گفت: مسئولین باید احساس کنند اگر مسئله و معضلی در جامعه و کشور به وجود می آید، نتیجه رفتار و عملکرد خود آن ها می باشد. بنابراین به عنوان مثال اگر کودکان کار را مانند فرزندان خود بدانیم و از دشواری هایی که آن ها می برند آگاه باشیم، مشکلات را به راحتی حل خواهیم نمود و طبعا به دنبال آن وضعیتی که شایسته جمهوری اسلامی می باشد به وجود خواهد آمد و عدالتی که الگوی آن عدل علی(ع) می باشد را فراهم خواهیم کرد.

وضعیت کودکان خیابانی، کار و متکدی در پایتخت بسیار نامناسب است، به نحوی که 82 درصد کودکان خیابانی از اتباع خارجی و 18 درصد ایرانی هستند. بنابراین به نظر می رسد باید برای حل این مسئله فکری اساسی نمود، اگرچه اجرایی کردن برنامه های مربوط به حل این معضل کار چندان دشواری نیز به نظر نمی رسد. در همین رابطه در گفت و گو با آقای علی زنجانی حسنلوئی، در مورد راهکار های رفع این معضل در شهر تهران گفتگو کردیم. علی زنجانی حسنلوئی، مشاور استاندار و مدیرکل امور اتباع خارجی استانداری آذربایجان غربی، عضو کمیسون اجتماعی در دوره هشتم مجلس و رئیس اسبق مجمع نمایندگان استان آذربایجان غربی می باشد.
علی زنجانی حسنلوئی، در خصوص اینکه 82 درصد از کودکان خیابانی از اتباع خارجی می باشند، به خبرنگار آریا گفت: به نظر نمی رسد تعداد اتباع خارجی چندان بیشتر از افراد ایرانی باشد و با پاک کردن صورت مسئله چیزی عائد ما نمی شود. واقعیت این است که من این معضل را از نزدیک لمس نموده و همواره شاهد آمار این افراد هستم.
مشاور استانداری آذربایجان غربی، در خصوص علت یابی و سبب شناسی این معضل، اظهار داشت: متاسفانه وضعیت اقتصادی کنونی در کشور ما برای بعضی از اقشار جامعه بغرنج شده است، که این موضوع از اصلی ترین علل تشکیل چنین پدیده ای می باشد.
مدیر کل سازمان اتباع و مهاجرین خارجی آذربایجان غربی، با انتقاد از اینکه گاهی دیده می شود متکدیان و کودکان کار را برای مدتی موقتی به آسایشگاه ها می برند و معتقدند که با این روش ها می شود این افراد را به آغوش گرم جامعه و خانواده بازگرداند، ادامه داد: با اجرای چنین روش هایی مشکلی حل نخواهد شد، به نظر می رسد باید برای این افراد یکسری خانه هایی ایجاد کرد و یا بهزیستی این افراد را تحت پوشش قرار دهد تا دیگر نیازی به کار کردن در خیابان ها برای تامین معاش و نیازهای اولیه در این افراد وجود نداشته باشد، اگر ما این کودکان را مانند فرزندان خودمان بدانیم، شرایطی این که کودکان در گرمای سوزان و در این آلودگی هایی که در سطح شهر موجود می باشد و موجب انواع بیماری ها در آن ها می شود را بهتر درک خواهیم کرد. بایستی تلاش شود تا این کودکان به خانواده ای امن بازگردند، از آموزش های عالی برخوردار شوند و صاحب حقوقی شوند که معیشت آن ها را تامین نماید.
زنجانی حسنلوئی، با بیان این که کشور ما صاحب بیشترین قوانین در حوزه های مختلف می باشد افزود: حل مشکل ساماندهی متکدیان و کودکان کار اجرایی می باشد، زیرا از نظر قانون مشکلی دیده نمی شود. متاسفانه در حال حاضر قانون به صورت سلیقه ای و مقطعی اجرا می شود و برخی از دوستان و مسئولین پس از مدتی از اجرای یک قانون خسته می شوند! علاوه بر این متاسفانه دیده می شود برخی در ظاهر مانورهایی می دهند تا مسئولین قانون گذار و بالادستی ها شاهد قدم های آنها باشند، اما اگر اقدامات و اجرای قوانین بصورت مستمر اجرا شود و در حل معضل مورد نظر ارگان هایی مثل کمیته امداد، بهزیستی و شهرداری و سایر نهادهای مربوطه بصورت مستمر قانونی را تدوین نمایند و به طور مطلوب آن را اجرا کنند بسیاری از مشکلات رفع خواهد شد.
عضو کمیسون اجتماعی در دوره هشتم مجلس، در پایان با تاکید بر اینکه مسئولین باید بجای شعار دادن به فکر عمل کردن باشند، افزود: مسئولین باید احساس کنند اگر مسئله و معضلی در جامعه و کشور به وجود می آید، نتیجه رفتار و عملکرد خود آن ها می باشد. بنابراین به عنوان مثال اگر کودکان کار را مانند فرزندان خود بدانیم و از دشواری هایی که آن ها می برند آگاه باشیم، مشکلات را به راحتی حل خواهیم نمود و طبعا به دنبال آن وضعیتی که شایسته جمهوری اسلامی می باشد به وجود خواهد آمد و عدالتی که الگوی آن عدل علی(ع) می باشد را فراهم خواهیم کرد.

۱۳۹۸ مرداد ۲۸, دوشنبه

دادگاه تجدید نظر ارس امیری را به ۱۰ سال حبس محکوم کرد

خبرگزاری هرانا – دادگاه تجدید نظر استان تهران حکم ۱۰سال حبس و ۲ سال ممنوع الکاری و ممنوع الخروجی برای ارس امیری، فعال فرهنگی، دانشجوی ایرانی دانشگاه کینگستون و کارمند دفتر شورای فرهنگی بریتانیا (بریتیش کانسیل) را بدون حضور او و وکیلش عیناً تائید کرد. ارس امیری در اردیبهشت ماه سال جاری توسط دادگاه انقلاب به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شده است.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایران اینترنشنال، دادگاه تجدید نظر استان تهران بدون تشکیل جلسه و حضور وکیل، حکم ۱۰ سال حبس ارس امیری را تایید کرد.
ارس امیری لاریجانی، روز ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۸ در حکمی توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، به ریاست ابوالقاسم صلواتی، به ۱۰ سال زندان، و دو سال محرومیت‌های اجتماعی از جمله ممنو‌ع‌الکاری و ممنوع‌الخروجی پس از تحمل حبس ده ساله محکوم شده بود.
ارس امیری، فعال فرهنگی، دانشجوی ایرانی دانشگاه کینگستون و کارمند دفتر شورای فرهنگی بریتانیا (بریتیش کانسیل) دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه هنر است که در زمینه برگزاری نمایشگاه‌ها و جشنواره‌های هنری مشترک میان هنرمندان ایران و بریتانیا فعال بوده و با شورای فرهنگی بریتانیا (بریتیش کانسیل) همکاری داشته است.
این شورا که زمانی در ایران نمایندگی مستقل داشت، از فوریه ۲۰۰۹ بعد از احضار کارکنانش به دستگاه‌های امنیتی، فعالیت خود در تهران را متوقف کرد.
یکی از اعضای خانواده امیری پیشتر به رسانه‌ها گفته بود تعاملات فرهنگی ارس امیری با هماهنگی و زیر نظر معاونت‌های مختلف وزارت ارشاد ایران انجام می‌شده است.
ارس امیری لاریجانی پیشتر در تاریخ ۲۳ اسفندماه ۹۶ توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت و در تاریخ ۳۱ اردیبهشت‌ماه سال ۹۷ با تودیع وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شده بود.
این دانشجوی ایرانی دانشگاه کینگستون بریتانیا در تاریخ ۱۶ شهریورماه سال ۹۷ در پی احضار به دادسرای اوین توسط نیروهای امنیتی بازداشت و دو روز بعد به بند زنان این زندان منتقل شد.
در نهایت وی توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی تحت عنوان اتهام “اداره شبکه براندازی” به ده سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهامی که توسط سخنگوی قوه قضاییه در رسانه های عمومی “جاسوسی” عنوان شده بود.

دادگاه تجدید نظر ارس امیری را به ۱۰ سال حبس محکوم کرد

خبرگزاری هرانا – دادگاه تجدید نظر استان تهران حکم ۱۰سال حبس و ۲ سال ممنوع الکاری و ممنوع الخروجی برای ارس امیری، فعال فرهنگی، دانشجوی ایرانی دانشگاه کینگستون و کارمند دفتر شورای فرهنگی بریتانیا (بریتیش کانسیل) را بدون حضور او و وکیلش عیناً تائید کرد. ارس امیری در اردیبهشت ماه سال جاری توسط دادگاه انقلاب به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شده است.

مرگ یک زندانی در زندان سنندج به دلیل خرابی درب برقی زندان

خبرگزاری هرانا – یک زندانی در زندان سنندج به دلیل خرابی درب برقی زندان دچار حادثه شده و جان خود را از دست داده است. گفته می شود روز گذشته سر این زندانی میان درب برقی مانده و باعث مرگ وی شده است.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۸، یک زندانی در زندان سنندج به دلیل گیر کردن سر در میان درب برقی زندان جان خود را از دست داده است.

هویت این زندانی “موسی فاتحی، با اتهام قتل” توسط هرانا احراز شده است.

گفته می شود خرابی درب برقی زندان باعث بروز این حادثه منجر به فوت شده است.
موارد فوت زندانیان به دلایل مختلف، مساله جدیدی نیست. علیرغم اینکه حفظ امنیت جانی زندانی به عهده مسئولین زندان است، مسئولین بازرسی سازمان زندان‌ها تاکنون در این رابطه هیچ اقدامی صورت نداده اند.

مرگ یک زندانی در زندان سنندج به دلیل خرابی درب برقی زندان

خبرگزاری هرانا – یک زندانی در زندان سنندج به دلیل خرابی درب برقی زندان دچار حادثه شده و جان خود را از دست داده است. گفته می شود روز گذشته سر این زندانی میان درب برقی مانده و باعث مرگ وی شده است.

۱۳۹۸ مرداد ۲۵, جمعه

سه زندانی در زندان زاهدان اعدام شدند

خبرگزاری هرانا – سحرگاه امروز، حکم سه زندانی که پیشتر از بابت اتهام “قتل” به اعدام محکوم شده بودند، در زندان زاهدان اجرا شد. دو زندانی نیز با اخذ مهلت یک ماهه از اولیای دم به بند بازگشتند. این زندانیان روز گذشته جهت اجرای حکم به سلول های انفرادی منتقل شده بودند.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سحرگاه امروز پنج‌شنبه ۲۴ مردادماه ۹۸، حکم اعدام ۳ زندانی در زندان زاهدان به اجرا درآمد.

هویت این سه زندانی “اولیا نورزهی ۲۴ ساله از بند ۲″، “ایمان سراوانی، فرزند حسین ۲۸ ساله از بند ۳″و “گل احمد آذرنگار از بند ۸” هر سه نفر با اتهام “قتل” توسط هرانا احراز شده است.

ایمان سراوانی از سال ۹۵ و اولیاء نورزهی از سال ۹۴ در زندان زاهدان به سر می‌بردند.

دو زندانی نیز با اخذ مهلت یک ماهه از اولیای دم به بند بازگشتند. هویت یکی از این زندانیان به نام “مسعود ریگی نژاد ۲۶ ساله” توسط هرانا احراز شده است. این زندانیان پیشتر از بابت اتهام “قتل” به اعدام محکوم شده بودند.

هرانا روز گذشته از انتقال این زندانیان به سلول های انفرادی زندان زاهدان برای اجرای حکم اعدام خبر داده بود.
اعدام این افراد تا لحظه تنظیم این خبر از سوی نهادهای مربوطه اعلام نشده است.
بنا بر گزارش نهادهای بین‌المللی، ایران به تناسب سرانه جمعیت و میزان اعدام، رتبه نخست اعدام شهروندان خود در دنیا را دارد.

بر اساس گزارش مرکز آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در دوره یکساله (اول ژانویه ۲۰۱۸ تا ۲۰ دسامبر ۲۰۱۸) دست‌کم ۲۳۶ شهروند اعدام شدند و ۱۹۵ تن دیگر به اعدام محکوم شدند. از جمله اعدام شدگان باید به اعدام ۶ کودک-مجرم اشاره کرد و همین‌طور به محل اجرای ۱۳ حکم اعدام که در ملآعام بوده است.

بنا بر همین گزارش بیش از ۷۲ درصد اعدام های صورت گرفته در ایران توسط دولت یا نهاد قضایی اطلاع رسانی نمی‌شوند که اصطلاحا آن را اعدام “مخفیانه” می‌خوانند

سه زندانی در زندان زاهدان اعدام شدند

خبرگزاری هرانا – سحرگاه امروز، حکم سه زندانی که پیشتر از بابت اتهام “قتل” به اعدام محکوم شده بودند، در زندان زاهدان اجرا شد. دو زندانی نیز با اخذ مهلت یک ماهه از اولیای دم به بند بازگشتند. این زندانیان روز گذشته جهت اجرای حکم به سلول های انفرادی منتقل شده بودند.

۱۳۹۸ مرداد ۲۳, چهارشنبه

اعتیاد به گُل چقدر جدی است

سلامت نیوز:دبیرکل‌ستاد مبارزه با موادمخدر با اشاره به اینکه برای ترغیب دانش‌آموزان، مواد مخدر را با بسته‌بندی جدید ارائه می‌دهند، گفت: اعتیاد ماده مخدر گُل هفت برابر حشیش است.به گزارش سلامت نیوز به نقل از تسنیم،سردار اسکندر مومنی دبیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر در مراسم امضای تفاهم‌نامه با آموزش و پرورش با اشاره به اینکه اقدامات خوبی در حوزه مبارزه با مواد مخدر داشتیم، اظهار کرد: نگاه غالب این است که اجازه
ندهیم مواد مخدر وارد کشور شود و مبتلایان را درمان کنیم البته این دو نکته در چهار دهه اخیر غالب بوده است؛ نگاه سوم با رویکرد پیشگیری است که اقدامات خوبی در این زمینه داشته‌ایم.

وی افزود: اگر اقدامات پیشگیرانه و صیانت درونی وجود نداشته باشد مجبوریم فقط با آسیب دیدگان مقابله کرده و آن‌ها را درمان کنیم، در واقع رویکرد اصلی باید نگاه پیشگیرانه باشد.
دبیرکل ستاده مبارزه با مواد مخدر ادامه داد: در مجاورت بزرگترین کشور تولیدکننده مواد مخدر قرار داریم و بر اساس آمار سازمان ملل، افغانستان بیش از ۹ هزار تُن تولید مواد مخدر در سال ۲۰۱۷ داشته است، بر این اساس برای اینکه بستر مناسب داشته باشیم طرح یاریگران زندگی تدوین شد.
سردار مومنی همچنین در جمع خبرنگاران اظهار کرد: آسیب شناسی مواد مخدر در ۴۰ سال گذشته مورد بررسی قرار گرفت، به همین منظور از تمامی ظرفیت‌های گروه‌های مرجع و نهادها استفاده می‌کنیم تا اقدامات پیشگیرانه را انجام دهیم.
وی با بیان اینکه طرح یاریگران با کمک خانواده بزرگ آموزش و پرورش پیش می‌رود، گفت: امروز تفاهم نامه کلی این طرح امضا، دستورالعمل اصلی آن تدوین و از اول مهر اجرا خواهد شد. بیش از ۱۵ وزارتخانه و نهاد برای مبارزه با این آسیب تلاش می‌کنند، به این ترتیب از روند افزایشی شیوع مواد مخدر در مدرسه جلوگیری کرده ایم.
سردار مومنی بیان کرد: بیشترین علت اعتیاد دانش آموزان به علت اصرار همسالانشان بوده است، برخی از دانش آموزان هم تصور می‌کردند با چند بار مصرف معتاد نمی‌شوند.
وی با اشاره به خطر اعتیادآوری مواد مخدر گُل که در بین دانش آموزان رواج پیدا کرده است، گفت: اعتیادآوری این ماده مخدر ۷ برابر حشیش است.بیش از ۲ درصد دانش‌آموزان مواد مخدر استعمال می‌کنند، البته این روند تا حدودی متوقف شده است و در تلاشیم تا آن را کنترل کنیم.
دبیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر گفت: اکنون سوداگران مرگ، مواد مخدر را با بسته‌بندی جدید ارائه می‌دهند تا دانش‌آموزان را ترغیب به استفاده کنند که در این مورد هم اقدامات پیشگیرانه انجام داده‌ایم.

کودک آزاری؛ دختر ۸ ساله و برادر ۱۲ ساله اش به بیمارستان و قرنطینه منتقل شدند

 روز پنجشنبه یک دختربچه ۸ ساله که در اسلامشهر تهران توسط نامادری خود مورد آزار جسمی و روحی قرار گرفته بود به بیمارستان اعزام شد. برادر ۱۲ ساله این کودک نیز که مورد آزار و اذیت نامادری خود قرار گرفته بود به مرکز قرنطینه منتقل شده است.سه شنبه ۲۲ مردادماه ۹۸، سازمان بهزیستی استان تهران از آزار و اذیت دو کودک ۸ و ۱۲ ساله توسط نامادریشان در اسلام شهر خبر داده است.

داریوش بیات‌نژاد، مدیرکل بهزیستی استان تهران با بیان اینکه در روز ۱۷ مرداد حدود ساعت ۱۲:۴۵ ماموران اورژانس اجتماعی با گزارشی از طرف همسایه‌های خانه‌ای در اسلامشهر، عازم محل شدند، گفت: همسایگان خانه مذکور با توجه به سر و صداها و نشانه‌های آزار و اذیت کودکان با اورژانس اجتماعی تماس گرفته بودند.
وی با بیان اینکه ماموران اورژانس اجتماعی با همکاری نیروی انتظامی و حکم قضایی، برای رسیدگی به وضعیت کودک‌آزاری صورت گرفته در محل حاضر شدند، اظهار کرد: با بررسی‌های صورت گرفته دو کودک به نام‌های مریم ۸ ساله و مهدی ۱۲ ساله مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند که زمینه برای خروج آنها از منزل فراهم شد.
مدیرکل بهزیستی استان تهران با اشاره به اینکه این دختر ۸ ساله با توجه به شدت آزارهای روحی و جسمی ابتدا به بیمارستان اسلامشهر منتقل شد، تصریح کرد: پسرک ۱۲ ساله نیز به یک مرکز قرنطینه برای انجام اقدامات لازم و مراقبت انتقال پیدا کرد. با توجه به اینکه این دختر از نقاط مختلف بدن مورد آزار و اذیت قرار گرفته و از ناحیه فک، نیاز به عمل جراحی دارد، برای انجام اقدامات مقتضی به بیمارستان طبی کودکان در تهران منقل شد.
بیات‌نژاد با اشاره به اینکه بر اساس بررسی‌های صورت گرفته این آزار و اذیت‌ها از سوی نامادری این کودکان اتفاق افتاده است، توضیح داد: پدر این کودکان به دلیل خرید و فروش مواد مخدر در زندان است. مادر این کودکان نیز که پیش از این نیز طلاق گرفته و ازدواج مجدد کرده بود، در قم و دور از این کودکان زندگی می‌کند.
وی با بیان اینکه با همکاران سازمان بهزیستی در قم تلاش شد تا با مادر این کودکان ارتباط برقرار شود، افزود: در صورت احراز شرایط مناسب مادر جهت مراقبت از فرزندان، از طریق مقام قضایی تلاش می‌کنیم تا حضانت فرزندان را به این مادر انتقال دهیم. با توجه به اینکه این دو کودک در شرایط بسیار سخت جسمی و روانی قرار داشتند، همکاران سازمان بهزیستی به سرعت اقدامات روانشناسی و مشاوره را در خصوص این کودکان آغاز کرده است.
مدیرکل بهزیستی استان تهران با تاکید بر اینکه تا قبل از اثبات صلاحیت مادر برای حضانت، این کودکان در سرپرستی سازمان بهزیستی باقی می‌مانند، ادامه داد: در صورتی که ماموران اورژانس اجتماعی کشور در اسرع وقت اقدامات لازم را صورت نمی‌دادند، ممکن بود تا سرنوشت تلخی در انتظار این کودکان باشد. با توجه به اینکه نامادری مذکور دچار اعتیاد و اختلال روانی نیز بود، از طریق مقامات قضایی و دادسرا زمینه جلب و بازداشت وی نیز فراهم شده است.
لازم به یادآوری است که در بهمن ماه ۹۷، حبیب الله مسعودی فرید، معاون اجتماعی سازمان بهزیستی کشور گفته بود که طی سال گذشته حدود یک میلیون تماس با اورژانس اجتماعی ۱۲۳ از سوی مردم گرفته شده که از این میان حدود ۱۱ هزار تماس در ارتباط با کودک آزادی بوده است.

۱۳۹۸ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

ایران؛ استعدادهايی که اینگونه پرپر می شوند

جوانی که در بازیگری درخشید در آستانه اعدام قرار دارد… وقتی اجرای نمایش تمام شد، هنگام سوار شدن به اتوبوس پایش می‌لرزید. به مربی‌اش گفته بود اگر قبل از این‌که با چاقو به دوستم حمله کنم، بازیگری و تئاتر را تجربه کرده بودم، هرگز مرتکب قتل نمی‌شدم.به گزارش هرانا، این کودک مجرم در فیلم “خط باریک قرمز” به کارگردانی فرزاد خوشدست بازی کرده است.
خوشدست که در این اثر، روایتی مستندگونه از تعدادی مجرم نوجوان در کانون اصلاح و تربیت را به تصویر کشیده در گفت‌وگویی بیان کرد: یکی از بچه‌هایی که با ما در این فیلم همکاری کرد و بازی خوبی از خود نشان داد، به دلیل اتهام به قتل حالا حکمش تایید و به اعدام محکوم شده است. او سنش از ۱۸ سال رد شده و برای گرفتن رضایت باید مبلغ زیادی پرداخت کند و اگر پول را پرداخت نکند قطعا اعدام خواهد شد.

او در ادامه بیان کرد: فیلم ما برای چند جشنواره خارجی پذیرفته شده، برای جشن خانه سینما نامزد بهترین فیلم شده، برای جشن مستقل مستند انتخاب شده و تنها مستند ایرانی است که جایزه بنیاد آسیایی نت‌پک را دریافت کرده است. همه از این اتفاقات خوبی که برای فیلم افتاده خوشحالیم، اما از اعماق قلبم هیچ کدام این‌قدر اهمیت ندارد که بتوانیم این نوجوان را نجات بدهیم.
خوشدست درباره این کودک مجرم می گوید اگر اعدام شود تا هر زمانی که این فیلم در دنیا بچرخد و در فستیوال ها نمایش پیدا کند وقتی از سرنوشت شخصیت فیلمم بپرسند باید بگوییم اعدام شد.

۱۳۹۸ مرداد ۱۸, جمعه

فلج شدن دانش آموز رودباری با لگد آقای معلم /ادعای نفوذ به پرونده در شهر کوچک رستم آباد + گفتگوی اختصاصی

حوادث رکنا: پسر نوجوان بخاطر تنبیه یک معلم در شهرستان رستم آباد رودبار دیگر نمی تواند با دوستانش بازی کند و تنها از پشت پنجره خانه شان تماشاگر دوستانش است. پدر این پسر از ناعدالتی و اینکه معلم مدرسه با نفوذ به پرونده توانسته اتهام کودک آزاری را از خودش دور کند شکایت دارد
به گزارش گروه
حوادث رکنا، روز 25 اسفند ماه سال گذشته دانش آموز پایه ششم در حیاط مدرسه با دوستانش سرگرم بازی بود که در یک ماجرای بچه گانه با یکی از دانش آموزان پایه سوم که در حال بازی فوتبال بود درگیر شد که در این صحنه معلم جوان که با دانش آموزان پایه سوم در حال بازی بود متوجه درگیری این 2 دانش آموز شد و بدون هیچ صحبتی و همانطور که در فیلم مشاهده می شود به سمت پسر 12 ساله رفته و چند لگد محکم به پای این پسر زد.
برای کاشت مو به دنبال بهترین کلینیک با قیمت مناسب هستی؟
ارسال روزانه مناقصات، مزایدات، پروژه‌های مرتبط با کار شما
همین الان قیمت bmw730Li رو چک کن!
تو تهران کجا بریم گردش و تفریح؟!
فعالان اقتصادی چگونه از اخبار مناقصه و مزایده مطلع می‌شوند؟
جهیزیه از کجا بخرم؟ بازسازی از کی کمک بگیرم؟
محمد سجاد لنگان لنگان به اتاق مدیر مدرسه رفت و از معلم جوان شکایت کرد اما هیچ اتفاقی نیفتاد و این دانش آموز در حالیکه اشک می ریخت به کمک دوستانش به اتاق درس رفت تا زنگ آخر به صدا در آمد و به سختی خود را به پشت در اتاق مدیر رساند تا اینکه پدرش وارد مدرسه شد .
پدر محمد سجاد وقتی پسرش را دید که نمی تواند روی پایش بایستد وارد اتاق مدیر شد و خواست تا دوربین مداربسته حیاط مدرسه را بررسی کند تا علت این درگیری را متوجه شود که در صحنه ای عجیب دید معلم جوان بدون هیچ حرفی برای جدا کردن 2 دانش آموز، محمد سجاد را با لگدهای پی در پی از محل دور می کند.
رفتار مدیر مدرسه نشان از آن داشت که گویا هیچ اتفاقی نیفتاده hsj و پدر جوان وقتی رفتار عجیب مدیر مدرسه را دید به سراغ پسرش رفت و او به بیمارستان منتقل an و سپس از معلم مدرسه شکایت کرد.
محمد سجاد دیگر نتوانست روی پای راsتش قدم بردارد و 2 ماه روی تخت داخل خانه شان بستری شد و هیچ قدمی برنداشت و تنها کاری که مدیر مدرسه برای این دانش آموز توانسته بود انجام دهد این بود که یک معلم به خانه محمد سجاد در شهرستان رستم آباد شهر رودبار بفرستد و از این دانش آموز امتحان آخر سال را بگیرد.
5 ماه از این ماجرا می گذرد و محمد سجاد تنها با کمک یک عصا و به آرامی قدم می زند و پدرش وقتی دید شکایت هایش در شهرشان به نتیجه نمی رسد به تهران آمد و به پزشکی قانونی کل کشور مراجعه کرد و خواست تا نظریه دقیق را برای پرونده فرزندش اعلام کنند.
دانش آموز رستم پور تنبیه
سرنوشتی که یک معلم تغییر داد
محمد سجاد رستمی که به کمک یک عصا و به سختی راه می رود به خبرنگار رکنا گفت: روز حادثه زنگ تفریح زده شد و من با دوستانم به حیاط رفتیم که دانش آموزان کلاس سوم و یکی از معلمان در حال بازی فوتبال بودند که من و دوستانم با یک سنگ شروع به بازی کردیم و به جای توپ از آن استفاده می کردیم که ناگهان سنگ کوچک به دروازه دانش آموزان پایه سوم رفت و من به دنبال آن رفتم، وقتی خواستم سنگ را بردارم دانش آموز کلاس سوم پایش را روی دست من گذاشت و بین ما درگیری رخ داد.
وی افزود: در این صحنه معلم کلاس به سمت من آمد و از همان اول بدون هیچ حرفی به سمت من لگد پرتاب کرد و 4 ضربه محکم به پای راستم زد و فحاشی کرد که توانستم حدود 10 ثانیه راه بروم و خودم را به دفتر مدیر رساندم که مدیر گفت بیرون در باشم و سپس معلم وارد اتاق شد و گفت: خوب کردم زدم.
پسر نوجوان ادامه داد: یکی از دوستانم کمکم کرد تا به کلاس بروم اما مدیر مدرسه دستور داد تا کمکم نکند و به سختی خودم را به کلاس رساندم حتی بعد از کلاس آخر، یکی از همکلاسی ها به کمک من آمد و تا از پله ها پایین بیایم که مدیر مدرسه ما را دید و خواست خودم قدم بردارم که توانستم فقط پله آخر را خودم پایین بیایم از درد اشک می ریختم تا اینکه پدرم به مدرسه آمد.
محمد سجاد گفت: نزدیک به 3 ماه داخل خانه به صورت استراحت کامل بودم و تنها کاری که مدرسه مان انجام داد این بود که یک معلم به خانه فرستادند تا امتحاناتم را جواب دهم .
این پسر نوجوان که مقام دومی شهر خود را در رشته دو و میدانی دارد به خبرنگار رکنا گفت: آرزو داشتم پلیس شوم و در رشته ورزشی دو و میدانی شرکت کنم و مقام آور شوم اما حالا وقتی صدای بازی بچه ها را می شنوم تنها خودم را به پشت پنجره خانه می‌کشانم و آنها را تماشا می کنم و دیگر نمی توانم همراه آنها باشم.
وی افزود: پای راستم یک سانت کوچکتر از پای چپم شده و حتی رشد و تورم و تفاوت را درپاهایم می توانید مشاهده کنید و از اینکه دیگر نمی توانم مثل قبل باشم ناراحتم.
درد و دل پدرانه و اعتراض به ناعدالتی
پدر محمد سجاد رستمی در خصوص این حادثه به خبرنگار رکنا گفت: ساعت 12:30 روز 25 اسفند ماه بود که مدیر مدرسه به من زنگ زد و عنوان کرد قصد دارد به پسرم عیدی بدهد و خواست تا من برای گرفتن هدیه به مدرسه بروم و زمانیکه وارد مدرسه شدم دیدم پسرم گریه می کند و می گوید که معلم مدرسه مرا زده است.
وی افزود: متوجه شدم که مدیر مدرسه قصد داشته تا با دادن پاکت پول که 40 هزار تومان داخلش بود رضایت مرا جلب کند که پاکت را نگرفتم و زیر رسید آن را امضا نکردم.
ناراحتی من از این بود که چرا مدیر مدرسه وقتی دید پسرم پاهایش درد می کند او را به بیمارستان منتقل نکرده یا چرا با من تماس نگرفتند تا خودم پسرم را به درمانگاه برسانم، عصبانی بودم اما هیچ توهینی به مدیر مدرسه نکردم، فیلم دوربین مداربسته را مشاهده کردم و دیدم معلم چطور با بی مهری فرزندم را لگد زد.
پدر نگران ادامه داد: شکایت کردم اما به خاطر بی عدالتی نتوانستم حق پسرم را بگیرم، آنها با اعمال نفوذی که داشتند مانع آن شدند که نظریه پزشکی قانونی به درستی به دادگاه برسد و در نظریه پزشکی وضعیت پای پسرم را نرمال اعلام کردند این در حالی بود که 8 پزشکمتخصص و ارتوپد با دیدن تصاویر پاهای پسرم اعلام کردند که 3 جای پای پسرم شکسته است و مفصل رشد نیز آسیب دیده است اما شکایتم به جایی نرسید تا اینکه تصمیم گرفتم به تهران بیایم.
وی افزود: شهرمان کوچک است و همه همدیگر را می شناسم و همین باعث اعمال نفوذ در پرونده پسرم شده است به تهران مراجعه کردم و در پزشکی قانونی کل کشور پیگیر پرونده و نظریه اصلی هستم تا حق پسرم خورده نشود.
این پدر ادامه داد: حتی شب حادثه معلم مدرسه به من پیامک داد که جبران می کند و هزینه درمان را پرداخت می کند اما از فردای آن روز دیگر او را ندیدم و فقط یکبار او را در دادسرا دیدم.
رستمی گفت: تا الان نزدیک به 20 میلیون تومان برای درمان پسرم پرداخت کرده ام که بخاطر بی پولی مجبور شدم یخچال و فرش خانه را بفروشم و هیچ یک از مدیران و معلمان در این ماجرا به کمک ما نیامدند، حتی پزشکان متخصص اصرار دارند پسرم را در بیمارستان خصوصی بستری کنم اما هزینه درمان آن زیاد است. محمد سجاد باید 21 روز در بیمارستان بستری شود و هزینه هر شب آن فقط 700 هزار تومان است که پول درمان ندارم و پیگیر پرونده پسرم هستم تا شاید راهی پیدا شود.
این پدر در پایان حرفهایش ادامه داد که همه می گویند معلم را ببخشم اما هیچ کسی تا به امروز پیگیر سرنوشت پسرم نشده و این بی عدالتی باعث می شود سرنوشت پسرم که یک زمان برای خودش دونده و درسخوان بود تغییر کند.
اسناد و مدارک در سایت رکنا موجود است.

گزارش کودک همسری در روستاهای خراسان شمالی: سن ازدواج دختران ۹ تا ۱۲ سال است/ دخترهای ۱۵ ساله یا باید زن دوم شوند یا زن مردی که همسرش فوت کرده

در «بیدک» اگر دختری 9 ساله ازدواج کند، باعث افتخار خانواده می‌شود اما مریم زیر بار این رسم نرفته است. او نخواسته مثل بیشتر کودکان روستا به‌جای عروسک بازی پای سفره عقد بنشیند. همه سختی‌ها و زخم زبان‌ها را تحمل کرده و حالا تنها دختر روستاست که درس خوانده و مشغول به‌کار است. می‌گوید: «تازگی‌ها در روستا این رسم بیشتر هم شده؛ قبلاً 11 سالگی ازدواج می‌کردند اما حالا 8 یا 9 ساله شوهر می‌کنند. یکی از دختران فامیل ما 13 ساله است و دو پسر کوچک دارد.»
به گزارش عصر ایران، روزنامه ایران نوشت: یک منبع آگاه بارداری‌های زیر 18 سال خراسان شمالی در سال 97 را چهار درصد از مجموع بارداری‌های استان عنوان می‌کند. به‌گفته وی در سال 97 شاخص نسبت زایمان در سنین پایین در کل کشور 5 و 2 دهم است که در استان خراسان شمالی این آمار 13و 8 دهم ثبت شده است اما ملیحه یغمایی مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری خراسان شمالی با تکذیب این خبر که خراسان شمالی سومین استان در ازدواج کودکان کشور است این رسم را در استان مبحثی فرهنگی می‌داند و می‌گوید: «در مانه، سملقان، راز، جرگلان، بجنورد، شیروان و اسفراین این اتفاق به‌صورت پراکنده در حال رخ دادن است. همچنین در مناطق ترکمن نشین بیشترین آمار ازدواج کودکان را داریم.»
نزدیک ظهر به روستای بیدک در پنج کیلومتری بجنورد می‌رسم. حرف زدن با زنان روستا درباره کودک همسری آن هم در خیابان‌های پر از سرپایینی، سربالایی روستا و در برابر چشمانی که از مغازه‌ها یا از پنجره خانه‌ها ما را دنبال می‌کنند کار راحتی نیست. اما می‌شود زنان جوانی را دید که با چند کودک قد و نیم قد مشغول خرید هستند. به مرکز بهداشت بیدک در ورودی روستا می‌رسم؛ بنایی که از ظاهرش پیداست نوساز است. مرکز خلوت است و چند نفر مرد و زن مشغول خرید از داروخانه هستند. به اتاق پزشک عمومی که مردی است با موهای پرپشت و یکدست سفید می‌روم تا با او صحبت کنم اما می‌گوید حق گفت‌و‌گو در این زمینه را ندارد.
سمت دیگر راهرو سه اتاق مامایی است و یک زن و دختر جوان که به نظر از اهالی بیدک می‌آیند. از اتاقی به اتاق دیگر می‌روند و دنبال دکتر می‌گردند. از نسرین حسنی خبرنگار بجنوردی می‌خواهم سر حرف را با آنها باز کند. او با مادر و دختر جوان به اتاقی می‌رود و من رکوردر را روشن می‌کنم و آنها را تنها می‌گذارم.
حمیده مادری 36 ساله است با چادری گلدار که دور خودش پیچیده است. او در 13سالگی ازدواج کرده، در همان سن دختر اولش را به دنیا آورده و حالا دخترش را هم در همان سن شوهر داده است. دختری نوجوان با صورتی مهتابی و چشمانی که پیدا کردن رد غم در آن کار سختی نیست. مادر با خنده‌های عصبی که قطع نمی‌شود می‌گوید: «بگویم که چی؟ این دخترم 14ساله است و 2 سال است ازدواج کرده. 12ساله بود که شوهر کرد.» حمیده حالا چیز زیادی از روزهای خواستگاری یادش نیست اما خوب یادش هست اولین باری را که عادت ماهانه شد؛ آن هم در دوران نامزدی. با خنده می‌گوید: «دخترم هم دقیقاً مثل من شده.»
مرجان که آرام است و به خاطر دندان‌درد کمتر حرف می‌زند می‌گوید: «کلاس اول راهنمایی بودم که ترک تحصیل کردم. مادر و همسرم نمی‌گذاشتند درس بخوانم.» حمیده به خندیدن ادامه می‌دهد: «همه دوستانم ازدواج کرده‌اند. یکی از آنها 9 ساله بود که ازدواج کرد و الان بچه 2 ساله دارد، البته 11 سالش بود که سر خانه و زندگی خودش رفت و بچه دار شد.» انگار دلش برای دوستانش تنگ شده و از اینکه بعد از ازدواج دیگر نتوانسته آنها را مثل سابق ببیند دلخور است. او که در خانه همراه مادر شوهرش زندگی می‌کند از اختلاف سنی 10 ساله با همسرش می‌گوید: «همسرم را دوست دارم و او هم من را دوست دارد اما نمی‌گذارد ادامه تحصیل بدهم. هربار حرفش شد گفت نمی‌گذارم. من دوست داشتم دکتر بشوم.»
حمیده به دخترت راه وروش ازدواج را یاد داده‌ای؟ می‌گوید: «نه هیچی نگفتم به او، چی باید می‌گفتم؟ اینجا رسم است که دختر را زود شوهر بدهند و اگر 15 سالش بشود همه می‌گویند دیگر ترشیده. اگر نظر مرا بخواهی من بی خیال این رسوم هستم اما نمی‌شود بی خیال حرف مردم و بزرگترها شد. من دوست دارم دخترم شوهر بکند و بچه‌داری بکند و دکتر هم بشود. الان مادرشوهرش و من به او می‌گوییم دیگر باید بچه‌دار بشوی و او می‌گوید چرا مرا شوهر دادی؟ می‌گویم مادر من پنج تا دختر داشت همه را 10 و 12 ساله شوهر داد. این رسم ماست.» حرف‌های حمیده پر از تناقض است انگار مانده بین اینکه فرزندش چه می‌خواهد و مردم چه می‌گویند. زمان خداحافظی جمله‌ای از زبان حمیده می‌شنوم که اندکی و فقط اندکی امیدوارم می‌کند: «دعا کن اینجا دیگر دختر کم سن و سال شوهر نکند.»
یکی از اعضای مرکز بهداشت که زمان گفت‌و‌گو در اتاق بوده از بالا بودن عوارض بارداری در روستا می‌گوید: «در این هشت سالی که اینجا کار کرده‌ام چیزهای زیادی دیده‌ام؛ دخترانی که قبل از سن بلوغ مادر می‌شوند، دخترانی که چند سال بعد از ازدواج افسردگی می‌گیرند و یکی از آنها که افسردگی شدید بعد از زایمان گرفته الان در بیمارستان اعصاب و روان بستری است و بچه‌اش را از او جدا کرده‌اند. زنان اینجا نمی‌دانند ازدواج و بارداری در سن پایین چه تبعاتی دارد. الان بیشترین ازدواج اینجا 9 تا 12 سال است. 9 سالگی صیغه می‌شوند و 12 سالگی به خانه شوهر می‌روند. دخترهای 15 ساله هم که به نظر مردم اینجا ترشیده شده‌اند یا باید زن دوم بشوند یا زن مردی که همسرش فوت کرده و 50 سال سن دارد.»
حرف‌های مریم، تنها دختر بیدک که با کمک پدرش تن به این رسم نداده زاویه جدیدی از مسأله را نشان می‌دهد؛ آن هم از قربانیانی که با ذوقی خاص در 9 سالگی منتظر همسر هستند: «راستش را بخواهید دخترهای ما از خدا می‌خواهند که زود ازدواج کنند در واقع اینجا طوری است که اگر کسی کم سن ازدواج کند باعث افتخار است. وقتی دختری در 9 سالگی ازدواج می‌کند می‌گویند لابد دختر لایقی بوده که زود ازدواج کرده است.»
او که دو خواهر دیگرش در سن 12 سالگی و 16 سالگی ازدواج کرده‌اند از راهی که انتخاب کرده راضی است: «راستش من کلاس پنجم بودم که خواهرم عروسی کرد. همین که رفت سه تا خواستگار باهم آمدند اما من راضی نبودم و پدرم گفت حالا که این طور است من تو را تا آخر می‌فرستم دنبال درس، بروی دکتری بگیری.» او از فشارها و زخم زبان‌ها می‌گوید اما حالا راضی است و به قول خودش هیچ پشیمان نیست. لیسانسش را گرفته، شاغل است و درحال ادامه تحصیل.
ملیحه یغمایی مدیرکل امور زنان و خانواده استانداری خراسان شمالی برخورد با مسأله کودک همسری و مشکلات زنان را از جمله کارهایی می‌داند که باید به‌صورت تدریجی و با آسیب شناسی دقیق پیگیری کرد. او از جلسات متعدد با همه ارگان‌های مداخله‌گر و اراده جدی استان برای پیگیری مشکلات زنان بخصوص کودک همسری می‌گوید: «در استان ما این‌طور نیست که بخواهند دختر را بفروشند و بیشتر مسأله به رسوم و فرهنگ برمی‌گردد.» او به فعالیت‌هایی که در این زمینه انجام شده اشاره می‌کند؛ از طرح‌های تشویقی و ورود دادستانی به پرونده‌های ممانعت از تحصیل یا ازدواج زیر سن 13 سال قانونی و مناقشه‌هایی که در این زمینه وجود دارد؛ تأکید می‌کند آمار دقیقی از کودک همسری در بیدک ندارد.ا
ما کارهایی برای جلوگیری از این رسم در روستا انجام داده است: «ما خانمی را به‌عنوان تسهیل‌گر به آنجا فرستادیم که روزهای اول در روستا و حتی در مدرسه راهش نمی‌دادند اما با تلاش‌های ما و آموزش و پرورش حالا توانسته ورود کند و سعی می‌کند به زنان آگاهی دهد. ما آنجا طرحی برای خانواده‌هایی که احیاناً به‌دلیل تنگدستی دختر را زود شوهر می‌دهند هم در نظر گرفتیم. مثلاً قرار شد اگر دختر را در 18سالگی شوهر بدهند جهیزیه را کمیته امداد یا ارگان‌های دیگر تقبل کنند.
در کلاس 42 نفره اول دبیرستان بیدک پارسال فقط 12 دختر ازدواج نکرده بودند اما امسال این رقم 26 دخترشده است. واقعیت این است که در زمینه‌های فرهنگی ما نمی‌توانیم ضربتی عمل کنیم اما اینکه 70 درصد ترک تحصیلی به 50 درصد رسیده، جای خوشحالی دارد.» البته او به نکته‌ مهمی هم اشاره می‌کند: «جلوی ازدواج را می‌شود گرفت اما جلوی صیغه را نه.»

ضرب و جرح شکیلا منفرد زندانی سیاسی توسط یکی از زندانیان جرائم عمومی

شکیلا منفرد، زندانی سیاسی، که دوران محکومیت خود را در زندان قرچک ورامین سپری می‌کند، توسط یکی از زندانیان جرائم عمومی این زندان مورد ضرب و ش...